.:: نویسندگی ::.

نوشته های من و نقد فیلم و کتاب

.:: نویسندگی ::.

نوشته های من و نقد فیلم و کتاب

قرار بود

پنجشنبه, ۴ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۰۷:۲۹ ب.ظ | yasaman lhb | ۰ نظر

قرار بود شب برای خوابی آسوده تا به سحرگاه باشد نه برای مرور حرف ها، طعنه ها، کینه ها

قرار بود صبح نماد شروع دوباره زندگی باشد نه تکرار تکراری تکرار ها

قلب برای عاشق شدن بود نه برای شکستن... قرار بود جایی باشد برای ره گذرانی که برایمان روزی آواز عشق سر دادند،  برای انهایی که پشت چراغ قرمز برایمان دست تکان دادند و لبخند زدند... قرار بود جای پیرمردی باشد که نان تازه تعارف میکند و جای پیر زنی که یک مشت شکلات توی جیب مان جای می دهد،  قرار بود رفاقتی دیرینه پایه ریزی کنیم،  قرار نبود چشم هایمان را از هم بدزدیم و پشت کنیم بهم... قرار نبود محبت دریغ کنیم ... 

کوچه قرار بود اسمش «خوشبختی» باشد،  غرق بوی یاسمن، پر از درخت های سرو و نارون... قرار بود پر از همسایه هایی باشد که هر روز معنای خوشبختی را به یکدیگر گوش زد کنند،  اما امروز قبل از ظهر دیدم پسرکی جوان عشق را از خانه همسایه دزدید... دیدم کسی گلدان گلهای زرد و قرمز شمعدانی را شکست... پیرمردی را دیدم که به صدای بلبل ها ناسزا میگفت... از ان روز همسایه بی عشق روز را شب و شب را روز میکند،  طاقچه خانه ها خالی از گلدان های رنگی رنگی شده،  بلبل ها جمع کرده اند رفته اند یک خیابان آن طرف تر... 

اریک،  اینطور بود که از آن روز فقط اسم کوچه ما شد خوشبختی

  • yasaman lhb

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی